ایستادن میان چرخدندهها
نویسنده: بهاره باسخواه
زمان مطالعه:4 دقیقه

ایستادن میان چرخدندهها
بهاره باسخواه
ایستادن میان چرخدندهها
نویسنده: بهاره باسخواه
تای مطالعه:[تا چند دقیقه میتوان این مقاله را مطالعه کرد؟]4 دقیقه
استادی داشتم که همیشه به ما میگفت: «نباید خودمان را برای اینکه تمرکز و حوصلهی خواندن رمانهای کلاسیک طولانی را نداریم، سرزنش کنیم. در آن دوره و زمانه، همهچیز به کندی پیش میرفت و افراد، ساعات طولانی به انتظار مینشستند تا شب به پایان برسد. به همین دلیل، برخی از افراد زمان خود را با خواندن کتابهایی همچون «جین ایر»، که پر از توصیفات دقیق و طولانی و صحنهپردازیهای پرجزئیات بود، سپری میکردند و فقط منتظر بودند که بدانند در آن صحنهی بزرگ و زیبا قرار است چه اتفاق مهمی بیفتد. اما حالا داستان متفاوت است. همهچیز روی دور تند است و در این روزگار، قدرت قلمِ تو در این است که با کوتاهترین عبارات، بیشترین اطلاعات را به مخاطب منتقل کنی.»
وقتی که میخواستم در مورد مفهوم انتظار بنویسم، به یاد صحبتهای استادم افتادم. حق با او بود؟ آیا امروزه کمتر از گذشته انتظار میکشیم؟ چه چیزی در انتظارکشیدن نهفته است که آن را برای ما زجرآور میکند؟ به یاد میآورم یک روز که در مطب دکتر نشسته بودم، تصمیم گرفتم که در آن لحظه تنها یک کار انجام دهم؛ فقط منتظر بنشینم تا منشی من را صدا بزند. نه کتابی بخوانم، نه با گوشی، خود را سرگرم کنم و نه در میان چهرهی باقی بیماران به دنبال چیزی بگردم. هیچکار. فقط و فقط میخواستم انتظارکشیدن را تجربه کنم. این کارِ ساده، تجسم کابوسی تمامنشدنی بود. گاهی از پنجرهی مطب به چراغ راهنمایی نگاه میکردم. حدود 15 بار توانستم قرمز و سبز شدنِ چراغ را ببینم. بادقت، شمارش معکوس چراغ سبز را دنبال میکردم و هربار با رسیدن به شمارههای آخر، هیجانزده میشدم و سریع به چراغ عابرپیاده نگاه میکردم که آدمک سبزی که سالهای سال در آن نقطه درجا میزد، چطور جای خود را به آدمک چشمکزن قرمزی داد که بهنظر خیلی جدی ایستاده بود. دوباره حواسم پرت شده بود! باورم نمیشد! ذهن من به هر روشی سعی میکرد تا من را از تجربهی صرفِ انتظارکشیدن دور کند. همان لحظه به این نتیجه رسیدم که من واقعا از انتظار، بیزارم.
شاید انتظارکشیدن را محترم نمیشماریم. شاید از آن میترسیم یا به آن عادت نکردهایم. شاید هیچگاه مجبور نبودهایم که آن را تجربه کنیم، مگر به ضرورت و هیچوقت بهخاطر انجامش، تشویق نشدهایم. شاید انتظار، همان امریست که هرگز نمیخواهیم آن را تجربه کنیم و هر کاری میکنیم تا این حس را از خود دور کنیم؛ مثل دورکردنِ یک فکر آزاردهنده از ذهن. تلاش کردم چند مقاله در این زمینه بخوانم تا دریابم که حقیقتاً چرا از تجربهی انتظار تا این حد دوری میکنیم؟ برخی روانشناسان معتقدند زمانیکه هیچکاری جز انتظارکشیدن نداریم، نمیدانیم یا شاید نیاموختهایم که ذهنمان را باید روی چه چیزی متمرکز کنیم و این حس برای ما یک تجربهی ناخوشایند بهوجود میآورد. یک روانشناسِ دیگر معتقد بود که عموماً ما دوست داریم که از آینده و اتفاقات پیشرویمان مطلع باشیم. وقتی ما در انتظارِ یک رویداد هستیم، گویی یک قدم پیش از بهوقوعپیوستنِ آن ایستادهایم و عموماً اینطور فکر میکنیم که هر اتفاقی که بیفتد، بهتر از منتظرماندن است. هرکاری میکنیم تا بهنحوی حواس خود را پرت کنیم تا شاید تجربهی انتظار را کمتر احساس کنیم.
یک محقق در باب موضوع عدم تحملِ انتظار، در یکی از بررسیهای موردی خود به این نتیجه رسیده بود که حتی یک تأخیر جزئی –در حد کمتر از چندثانیه- در موتور جستوجوگر گوگل، ترافیک این مرورگر را تا بیستدرصد کاهش داده بود. ممکن است همهی اینها، بخشی از ثمرهی زیستن در جهان اطلاعات باشد. بهگفتهی داگلاس راشکف، تئوریپرداز مدیا: «آن زمانیکه بتوانیم خودمان را با امواج پیشروندهی اطلاعات همگام کنیم، تازه احساس میکنیم که در لحظهی اکنون هستیم.»
پس از خواندن این مقالهها، تصمیم گرفتم بهعنوان اولین تلاش خودم، به اندازهی یک نیمروز، از تمام وسایل تکنولوژی دور باشم. همین تجربهی سخت، برای مدتی تمام نشخوارهای ذهنی و شلیک افکار و ایدههای متفرقه را در ذهنم متوقف کرد. اما این تجربهی عمیق و ارزشمندِ من تا شب بیشتر طول نکشید. بهمحض بازکردنِ صفحهی تلگرام، متوجه شدم که تمام اخبار و اتفاقات مهم، تا ظهر رخ داده و تمام شده بود و موجی از اخبار جدید شروع شده بود و احتمالاً تا صبح روزِ بعد با سیلی از خبرهای دیگر، بهسرعت جایگزین میشد. این اتفاق، وحشتناک بود!
گاهی احساس میکنم که در دنیای امروز، تجربهی انتظارکشیدنِ خودخواسته، شبیه به نبرد با جهان پیشروی ماست و این فکر مدام در ذهنم میچرخد که در این جهان، گویی همه جلوتر از ما حرکت میکنند، سریعتر از ما گام برمیدارند و همهچیز با بالاترین سرعت درحال بهوقوعپیوستن است. در این اوضاع که جهان، در یک تلاطم مداومِ تمامنشدنی گرفتار شده است، جایگاه مکثکردن و به انتظارنشستن کجاست؟ آیا انتظار، اهرمی برای حرکت بهترِ این چرخدندهی توقفناپذیر است یا تنها، مانعیست بر سر راه حرکت بیوقفهی آن؟

بهاره باسخواه
برای خواندن مقالات بیشتر از این نویسنده ضربه بزنید.
کلیدواژهها
نظری ثبت نشده است.